آیا شما هم به هنگام تفکر مرتکب این 10 اشتباه رایج می‎شوید؟

آیا شما هم به هنگام تفکر مرتکب این 10 اشتباه رایج می‎شوید؟

آیا تا به حال به طرز فکر خود توجه کرده و متوجه شده اید که در آن بارها دچار اشتباه شده‎اید؟ ما در این اینجا در ابتدا شما را با دیدگاه شماری از افراد اهل اندیشه آشنا ساخته و سپس به 10 تا از رایج‎‏ترین اشتباهاتی که ممکن است برای شما پیش بیاید، می‎پردازیم.

دنیایی که ما برای خود ساخته‎ایم، محصول طرز تفکرمان است و این دنیا بدون تغییر فکرمان، نمی‌تواند تغییر کند “ آلبرت انیشتن

خوبی و بدی وجود ندارد اما تفکر آن را می‎سازد. “ویلیام شکسپیر

برای خودتان فکر کنید و به سایرین هم اجازه دهید از این امتیاز لذت ببرند. “ولتر

تفکر شما بصورت خارق‎العاده‎ای قدرتمند است. این می‎تواند شگفت‎انگیز باشد.

ممکن است چیزی شما را از پا انداخته و زمین‎گیر کند و بسیار موجب رنج شما شود و به جای تشویق شما برای ادامه مسیر، به سمت زندگی مثبت‎تر و بهتر، مانع شما شود.

در این مقاله، من به بیان 10 اشتباه رایجی که بارها مرتکب شده‎ام و هنوز هم هر چند وقت یکبار انجام می‎دهم و آنچه من در رابطه با آنها جهت ارتقا طرز تفکرم  انجام داده‎ام، می‎پردازم.

1) اشتباه اول: شما بیش از حد فکر می‎کنید

اشتباه اول: تفکر بیش از حد
اشتباه اول: تفکر بیش از حد

  اشتباه من این بود که معمولا بیش از حد فکر می‎کردم. این کار، انجام عمل را خیلی سخت می‎کند. شما موارد جزئی را تحلیل می‎کنید تا زمانی که در ذهنتان بزرگ و وحشتناک می‎شود و در کل تفکر بیش از حد راجع به  موضوعات، همیشه منجر به رسیدن به دیدی منفی نسبت به موضوعات می‎شود.

هر چند من بصورت موفقیت‎آموزی تفکر بیش از حد را از زندگیم کاسته یا تقریبا حذف کرده‌ام. خیلی هم وقت گیر نبود، اما از طرفی دیگر، شما هر روز در انجمن ذهنتان هستید بنابراین ممکن است شما هم شروع به کار کردن بر روی آن برای داشتن رابطه‎ای بهتر با تفکرتان کنید.

آنچه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

چگونه آن را انجام دادم؟ مهمترین چیز این بود که من بخش عمده‎ای از سال را بر روی پیشرفت شخصی‎ام در تکنیک گوش دادن و خواندن  کتابهای Eckhart Tolle مثل Stillness Speaks ، A New Earth and The Sun Will Also Die و establishing a habit of being in the present moment تمرکز کردم.

من بارها  با mp3 player خود به این کتابها در حال که بیرون قدم می‎زدم، سوار اتوبوس بودم و … گوش دادم. این کار دو مزیت داشت: من خیلی بر نصیحتش متمرکز شدم و مطالب در طول روز  از ذهنم رد می‎شد؛  این کار باعث می‎شد که از الگوهای فکری آگاهی داشته باشم و Tolle تاثیری مثبت بود در زندگی هفتگی من. مثل اینکه یک دوست با رفتار مثبت، منفی یا جاه‎طلبانه و خونگرمش بر شما تاثیر بگذارد.

برای زندگی در زمان حال تمرین کنید. با این کار تفکر بیش از حدتان کمتر می‌شود و شما به جای اینکه به تفکراتتان اجازه دهید شما را کنترل کنند، از قدرت تفکر به عنوان یک ابزار استفاده می‎کنید.

برای تصمیماتتان مهلت تعیین کنید.

روش دیگر شروع به استفاده از مهلت است. به جای روزها تفکر در مورد چیزی، به خودتان بگویید که مثلا 30 دقیقه وقت دارید تا فکر کنید. سپس تصمیم‌ تان را خواهید گرفت. من همچنین برای  تصمیمات روزانه و کوچک‎تر، مهلت کوتاهتری می‎گذارم. من همین‎طور نمی‎نشینم تا در مورد تصمیماتی همچون اینکه باید تمرین کنم، تلفن بزنم،  غذای جدیدی را امتحان کنم و هر بی‎قراری که ممکن است در این رابطه داشته باشم، فکر کنم. در عوض به محض اینکه در رابطه با آن فکر می‎کنم، به مدت چند ثانیه تصمیم گرفته و اقدام می‎کنم.

این روش، روش خوبی است که من را قاطع‎تر می‎کند به جای اینکه من را در دام فلج‎کننده تفکر بیش از حد بیندازد.

2) اشتباه دوم: شما چیزها را سیاه سفید می‎بینید.

اشتباه دوم: سیاه و سفید دیدن
اشتباه دوم: سیاه و سفید دیدن

اشتباه شما این است که به جای اینکه زندگی را به همان صورت که هست ببینید، تا حدی آشفته، سیاه سفید می‌بینید. حق با شماست و دیگری اشتباه می‎کند. این راه درست است و آن راه نادرست. یا این‎ راه‎ها یا آن‎ راه‌ها و هیچ استثنا و محدوده‎ی خاکستری (خنثی) وجود ندارد.

برای اینکه در راه درست قدم بگذارید این مسئله حس کردن همه چیز را سخت می‎کند، می‎تواند روش تفکری باشد که با گذشت زمان، شما را بیشتر و بیشتر تغییرناپذیر می‎کند. شما مجبور شدید و موانعی را در ذهن و زندگی‎تان  پرورانده‎اید و این مسئله رنج و غم بیش از حدی را بوجود می‌آورد.

آنچه در رابطه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

سعی کنید آن سمت قضیه را درک کنید.

اینکه بر سر عقیده خود بمانید راحت است. اما شما با تلاش در درک نظرات‌ آنها می‌توانیدبه بینش‎های قدرتمندی درباره دیگری برسید. این مقوله تندی و حالت منفی‎بودن قضیه را کاسته و رسیدن به درکی که هر دو جانب با راه‎حل احساس رضایت کنند را آسان می‎سازد.

آگاه باشید.

همانند مشکلاتی که در این مقاله است، تنها آگاه بودن و توجه داشتن طی یک روز عادی، می‎تواند به شما کمک کند تا با متوقف کردن سر رشته افکارتان و سپس تغییر آنچه شما بر رویش تمرکز کرده‎اید این الگوهای فکری را کشف و کاهش دهید.

برای مقابله با این اشتباه با این موضوع که مجبور نیستید همیشه باهوش و درست باشید،کنار بیایید.

این کار شما را نمی‎کشد در عوض بر اساس تجربه‎ای که من دارم می‎تواند انتخاب موثرتر و با دوام بیشتری باشد. شما تمایل دارید راحت‎تر باشید و اگر می‎خواهید انتخابی داشته باشید در مورد خود و دنیای‌تان، احساس بهتری داشته باشید.

3) اشتباه سوم: شما فکر می‎کنید دنیا به دور شما می‎چرخد.

شما در دام نگرانی در مورد اینکه مردم ممکن است به چه فکر کنند، گیر افتاده‎اید و به آن اجازه می‎دهید تا شما را از اقدام کردن باز دارد. یا به همین سادگی در گفتگوها و روابط خیلی خودآگاه یا متمرکز بر خود می‎شوید.

آنچه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

آگاه باشید.

شاید بتوان از یک برچسب بر روی شیشه حمام تان یا یخچال جهت یاد‎آوری هر روز صبح استفاده کرد.

همان‎طور که دوست دارید احساس کنید، عمل کنید.

از این مورددر زمانی که شما احساس خود‎آگاهی دارید و تقریبا توجه هر کسی بر شما متمرکز است. استفاده کنید. در چنین شرایط یا چنین روزهایی، طوری رفتار کنید که انگار دنیا به دور شما نمی‎چرخد و افراد آنقدر هم به آنچه شما انجام می‎دهید، اهمیت نمی‌دهند. بعد از مدتی و بعد از اقدام کردن شما در واقع همان را به صورت واقعی احساس می‎کنید زیرا تجربه به ما ثابت کرده که به راستی این حقیقت دارد.

به اطراف تمرکز کنید.

به جای فکر کردن درباره خودتان و اینکه چگونه افراد ممکن است شما را همیشه درک کنند.بر بیرون و افراد پیرامونتان متمرکز شوید. به آنها گوش فرا دهید و کمک شان کنید. این کار باعث می‎شود شما درباره خود احساس بهتری داشته باشید و کمک تان می‎کند تا از مرکز توجه بیرون بیایید.

4) اشتباه چهارم: شما خود و دنیایتان را تعمیم می‎دهید.

ممکن است با خود بگویید: « من چنین و چنان هستم فقط به خاطر اینکه این کار را انجام داده‎ام. یا نتوانستم آن کار را انجام بدهم». فقط به خاطر اینکه شما چالش 30 روزه‌ی هر روز تمرین را خوب انجام نداده‎اید، بدین معنا نیست که شما نمی‎توانید ان شخصی باشید که در تمرین موفق می‌شود.

ممکن است افراد کمی در دنیای واقعی ، با شما به خوبیکنار نیایند. ممکن است از شما خوششان نیاید. مهم است که به آن چند نفر، اجازه ندهید اینکه بقیه در مورد شما چگونه فکر می‎کنند را دیکته کنند یا شما ممکن است به خاطر یک اتفاق یا عمل تعمیم کلی بدهید.

اما آنچه سایرین درباره شما یا به شما می‎گویند اغلب بیشتر نظر خودشان است تا شما. ممکن است آنها یک روز، هفته یا سال بدی داشته باشند. ممکن است حیوان خانگی‎شان زیر گرفته شده باشد. ممکن است آنها با یک عضو خانواده یا دوستی اختلاف داشته باشند. شما نمیدانید در زندگی افراد چه می‎گذرد. اما از آنجایی که ما متمایلیم کمی در مرکز توجه قرار بگیریم، احتمالا آنچه یک شخص درباره ما می‎گوید را تفسیر می‌کنیم . اینکه این عمل یا اتفاق به تنهایی نشان‎دهنده آن فرد است.

آنچه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

توجه کنید که گذشته ها، گذشته است و فقط اینکه شما در حیطه‎ای در سال پنجم خیلی هم خوب نبودید، بدین معنا نیست که دیگر هم‎اکنون شما چنین شخصی هستید و هم‌اکنون نمی‎توانید در این حوزه خوب شوید. ممکن است شما متوجه شوید که آن بخش از تصویر خودتان که فکر می‎کردید دقیق باشند، تنها بر اساس کارهای کمی که شما انجام داده‏اید یا در گذشته برای شما اتفاق افتاده است، می‎باشند

هنگامی که شما آن عقاید را می‌سنجید، ممکن است متوجه شوید که آنها واقعا تا آن حد که تصور داشتید، مستند نیستند. آنها بیشتر شبیه به جعبه کارت‎اند تا اینکه خانه ساخته شده از آجر. فقط اینکه شما چندبار شکست خورده‎اید و یا چند دفعه اشتباه کردید، بدین معنا نیست که شما چنین فردی هستید. این تنها، چیزی است که اتفاق افتاده است و دوباره سعی کنید خودتان را به جای دیگری بگذارید. به خاطر داشته باشید که یک عمل یا اتفاق همیشه تمام موضوع نیست و سعی کنید که بفهمید و موضوع پیچیده‎تری را شکل دهید و به خاطر چند نفر که گذرتان هم به هم نمی‌افتد، از کاه کوه نسازید. بسیار خوب، زندگی یعنی همین.

5) اشتباه پنجم: شما دنبال مشکل هستید حتی زمانی که وجود نداشته باشند.

این مورد عجیب است. من متوجه شدم که به دنبال مشکلات هستم حتی زمانی که واقعا وجود ندارند. من فکر می‏کنم تا حدی برمی‎گردد به بهبودی سریع طرز فکر قدیمی‎تان. من معمولا منفی‌نگر بودم و برای سالها همه جا مشکل می‎دیدم. بنابراین ذهن به آن شرایط عادت کرد بنابراین منم به آن عادت کردم. بنابراین بعضی از روزها شما نشسته و ناگهان متوجه می‎شوید که در حال فکر کردن و دنبال کردن مشکلی در شرایطی یا موقعیتی از زندگی‎تان هستید که اصلا وجود نداشته است.

آنچه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

من بر روی وایت‎بردم بر روی دیوار نوشته‎ام: مشکلی وجود ندارد، تا هر روز به من یادآوری شود.

اگر در آغاز تفکرم با یک مشکل مواجه می‎شدم، چه کسی اهمیت می‎دهد؟ من بیشتر اوقات بعدش متوجه می‎شوم که هرکز در طولانی مدت واقعا مشکلی وجود نداشته است.

من همچنین فکر می‎کنم این مسئله می‎تواند ناشی از تفکر زیادی درباره پیشرفت فردی و کار کردن بر روی آن باشد. شما به جستجو راه‎حل‎ها عادت می‎کنید،به اینکه ذهنتان می‎خواهد مشکلاتی را بیابد که می‎تواند حل کند. این پیشرفت فردی عالی است. در این رابطه مطالعه کرده و بیندیشید البته تا حدی نه زیاد.

6) اشتباه ششم: شما به محدوده امن‌تان اعتیاد دارید.

اشتباه ششم: اعتیاد به محدوده امن
اشتباه ششم: اعتیاد به محدوده امن

اگر شما همیشه به اینکه چگونه احساس امنیت کنید و در امان باشید فکر می‏کنید، پس ایجاد تغییری مثبت غیرممکن است زیرا طرز تفکر شما اشتباه است. ناشناخته‎ها و تغییرات ناخوشایند برای ذهن ترسناک‎اند زیرا انگار باعث می‎شوند وجود شما با ثبات بوده و به روال خودش تا الان ادامه دهد.

آنچه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

کنجکاو باشید:

هنگامی که کمی در ترس فرورفته‎اید،زمانی که درگیر محدوده امن‎تان شده‎اید، ذهن شما بسته شده‎ است. کنجکاوی از طرف دیگر با سبقت و اشتیاق پر شده است و ذهن شما را باز می‏کند. هنگامی که فکر شما باز و مشتاق است، شما چیزهای سرگرم‎کننده بیشتری دارید تا راجع به آنها فکر کنید به جای اینکه بر ترستان متمرکز شوید.

آن را با مراحل کوچکی انجام دهید.

آنچه ما را در محدوده امن‎مان نگه می‎دارد، اغلب ترس است یا مواجهه با آن ترسی است که ممکن است طاقت‌فرسا باشد. انجام دادن کارها با مراحل کوچک به شما امکان گسترش محدوده امن‎تان را می‎دهد و به تدریج از ترس و ناخوشایندی که ایجاد می‎کند می‎کاهد.

بر گذشته مثبت متمرکز شوید.

درنظر بگیرید که خروج از محدوده آسایش تان با وجود آنچه عقل و احساساتتان ممکن است به شما بگوید قبل از اینکه شروع کنید، می‎تواند سرگرم‎کننده باشد. به دفعات قبل، زمانی که شما محدوده آسایشتان را شکستید، فکر می‎کنم. بر خاطرات مثبتتان متمرکز شوید، زمانی که از آنجا خارج شدید و فرصتی یافتید و شما احتمالا به یاد خواهید آورد که خیلی هم بد نبوده، در واقع سرگرم‏کننده، مهیج و به‎ گونه‎ای برایتان جدید بوده است.

قبول کنید که ناخوشایند خواهد بود.

حتی اگر شما کارهای بالا را انجام ‎دهید، قدم گذاشتن به خارج از محدوده آسایش‎تان هنوز هم می‎تواند ناخوشایند باشد. اکر این‎طور باشد، بپذیرید. رنجش، موقتی خواهد بود و شما می‏توانید اقدام کرده و فقط آن را انجام دهید هر چند، ممکن است شما کاملا بدان صورت احساس نکنید. مسئله اینجاست که اگر شما آن رنجش را فقط همان جا قبول کنید، انگار کوچکتر شده و دیگر قابل ملاحظه نیست.

7) اشتباه هفتم: شما به خودتان به عنوان یک قربانی نگاه می کنید

اشتباه هفتم: خود را قربانی دیدن
اشتباه هفتم: خود را قربانی دیدن

مشکلی که افراد زیادی را درگیر خود کرده، این است که آنها سمت تفکری پیش می‎روند که در آن، به خودشان به عنوان قربانی‎هایی که کنترل کمی یا اصلا هیچ کنترلی بر روی زندگی‎شان ندارند، نگاه می‌کنند. در این پوچی شما برای خودتان احساس تاسف می‎کنید، به نظر می‎رسد دنیا بر علیه شما باشد و شما گیر افتاده‎ و مرتکب اشتباه شده باشید. شما کمتر عمل می‎کنید و در مخمصه ناراحتی و دلسوزی به حال خود گم شده‎اید.

آنچه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

مزایای ذهنیت یک قربانی را بدانید. مزایای کمی از ذهنیت یک قربانی وجود دارد.

شما می‎توانید همیشه جلب توجه کنید. صادق باشید و احساسات خوبی از سایر افرادی که نگران شما هستند دریافت کنید و سعی کنید به خودتان کمک کنید. وقتی احساسی شبیه به قربانی بودن دارید بدین سمت پیش می‌روید که دیگر هیچ اقدامی نمی‌کنید و از این ‌رو مجبور نیستید خطر کنید برای مثال عدم موفقیت یا شکست. بر عهده گرفتن مسئولیت برای زندگی‎تان می‎تواند کار سختی باشد، شما مجبورید، تصمیمات سخت بگیرید و این گاهی اوقات بسیار سنگین است.در کوتاه مدت،احساس می‎شود که به راحتی احساس قربانی شدن و عدم مسئولیت‎پذیری شخصی به عنوان انتخاب شما در نظر گرفته می‌شود و وقتی شما همانند یک قربانی و شخصی دیگر –یا هر فرد دیگری-احساس می‎کنید، اشتباه می‎کنید و حق با شماست و سپس آن می‎تواند منجر به احساسات لذت‎بخشی شود.

با توجه به تجربه من، تنها با آگاه بودن از مزایایی که می‎تواند ناشی ازتفکر قربانی بودن باشد، نه گفتن به آن و انتخاب پیشروی در مسیری متفاوت، آسانتر می‎شود.

با قربانی نبودن کنار بیاید

بنابراین جهت از بین بردن چنین ذهنیتی، شما باید از مزایای بالا صرف‎نظر کنید. شما وقتی به خودتان اجازه خروج از تفکر قربانی بودن را می‎دهید، ممکن است گونه‎ای از پوچی را هم تجربه کنید. شما ممکن در یک هفته ساعت‎ها با این تفکر و صحبت در رابطه با اینکه چه اشتباهاتی در زندگی برای شما پیش می‎آید، بگذرانید.  یا چگونه افراد شما را دچار خطا کرده‎اند و شما توانسته‌اید از آنها انتقام بکیرید و موفق شده‎اید.

هم‎اکنون شما باید زندگی‎تان را پر از تفکر جدید کنید و اینکه ممکن است احساس رنجش کنید زیرا این مسئله با تفکر قربانی شدن که شما سالها با آن درگیر بودید سنخیتی ندارد.

برای زندگی‎تان مسئولیت پذیر باشید

چرا مردم اغلب مشکل عزت نفس دارند. من می‎گویم که یکی از دلایل عمده،‎این است که آنها برای زندگی‎شان مسئولیتی پذیر نیستند. در عوض فردی دیگر برای اتفاق بدی که رخ می‌دهد، سرزنش می‎شود و ذهنیت یک قربانی بوجود آمده و صاحب اختیار می‎شود. این ذهنیت به خیلی از ارکان حیاتی زندگی‎تان آسیب می‎رساند. چیزهایی مثل رابطه‎ ها، آرزوها و پیشرفت‎ها. این آسیب تا زمانی که شما بیاموزید و برای زندگی‎تان مسئولیتی بر عهده بگیرید، متوقف نمی‎شود. واقعا راهی در این رابطه وجود ندارد.

8) اشتباه هشتم: شما فکر می‎کنید آنگونه که هم‌اکنون احساس می‎کنید، دقیقا همانی است که وجود دارد.

یک مشکل و اشتباه بزرگ که من خیلی اوقات مرتکبش شدم، فکر کردن به این موضوع است که هر گونه هم‎اکنون احساس می‎کنید، به گونه‎ای دائمی است. اینکه چگونه شما واقعا درباره‌ی موضوعات احساس می‎کنید و در آینده نزدیک هم احساس خواهید کرد. در هر صورت، پیش‎بینی این که شما تا 1 یا 15 دقیقه بعد چگونه احساس خواهید کرد، خیلی سخت است. ذهن شما را فریب می‎دهد به‌گونه‎‌ای که شما با احساساتی که هم‌اکنون دارید شناسایی می‎کنید. این  مسئله می‎تواند واقعا مانع شما شود.

آنچهدر رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

از خصوصیت نظم و انظباط خود استفاده کرده و تقویتش کنید.

برای مثال شما ممکن است احساس کنید که امروز نباید به باشگاه بروید. ذهنتان ممکن است بگوید: خوب است، شما هرگز به آن احتیاج ندارید، شما سه روز پیش آنجا بوده‎اید و بنابراین بر روی صندلی خود لم داده‎اید. شما همچنین می‎توانید به خود بگویید: نه امروز روز کاری من است و من حتی اگر احساس کنم دوست ندارم  و فکر نکنم الان بهش نیاز دارم، باز هم می‎روم. بنابراین شما می‎روید و بعد از اینکه به مدت 15 دقیقه آنجا بوده‎اید، شروع می‎کنید به لذت بردن از آن و خوشحالید که رفتید.

فقط بدانید که ذهنتان همیشه آن چیزی که شما می‎دانید درست است را نمی‎‎خواهد.

ذهن ما اغلب سعی می‏کند ما را به انتخاب راحت‎ترین گزینه در زندگی روزمره‎‌ مان نزدیک کند. به نظر می‎رسد که گویی هر آنچه شما هم‎اکنون احساس می‎کنید، واقعیت داشته باشد. هر چند، حالات احساسی زودگذرند و شما می‎توانید آنها را در طول چند دقیقه یا ساعت با رفتن به باشگاه تغییر دهید.

9) اشتباه نهم:  شما خود را با دیگران مقایسه می‎کنید

اشتباه نهم: مقایسه خود با دیگران
اشتباه نهم: مقایسه خود با دیگران

یک عاملی که که می‎تواند باعث کاهش عزت نفس، ناکامی و بدبختی شود و شما را به اشتباه بیندازد، مقایسه خود با دیگران و زندگی‎شان می‎باشد. شما ماشین‎ها، خانه‎ها، شغل‎ها، کفش‎ها، پول، روابط، محبوبیت اجتماعی و … را مقایسه می‎کنید.

آنچه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

مهربان باشید.

طوری که شما رفتار می‎کنید و درباره‎ی دیگران گمان می‎کنید، تاثیر بسیار بسیار زیادی بر نحوه‎ی رفتار و تفکر درباره‎ی خودتان  دارد. وقتی افراد را بیشتر قضاوت می‌کنید، تمایل دارید درباره‎ی خودتان هم بیشتر قضاوت کنید. زمانی که با دیگران بیشتر مهربان هستید و به آنها بیشتر کمک می‎کنید، متمایلید با خود مهربانتر و سودمندتر باشید. شما با خودتان و افراد دنیایتان بهتر می‎شوید به جای اینکه آنها را درجه‎بندی کرده و در ذهنتان تفاوت‎ها را درنظر بگیرید.

فقط بدانید که شما نمی‎توانید پیروز شوید.

تنها در نظر گرفتن این نکته به صورت هوشیارانه می‎تواند کمک‌کننده باشد. مهم نیست که شما چه کاری انجام می‎دهید، شما تقریبا همیشه فرد دیگری را در جهان می‎یابید که در آن کار از شما بهتر عمل کرده و در حوزه‎ای از شما برتر باشد

خود را با خودتان مقایسه کنید.

به جای مقایسه کردن خود با دیگران،به مقایسه کردن خودتان با خودتان عادت کنید. ببینید چقدر پیشرفت داشته‎اید، به چه چیزی رسیده‎اید و چه اندازه پیشرفت در راه رسیدن به اهدافتان داشته‎اید. این عادت همین که شما مشاهده کردید  تا کجا پیش رفته‎اید، مزایایی چون قدردانی، تحسین و مهربانی را نسبت به خودتان به همراه دارد، موانعی که شما بر آن غلبه کرده‎اید و کار خوبی که شما انجام داده‎اید. شما درباره خودتان احساس خوبی دارید بدون اینکه مجبور باشید درباره بقیه افراد کم فکر کنید.

10) اشتباه دهم: شما فکر می‎کنید از قبل می‎دانید که اوضاع از چه قرار است.

اگر شما فکر می‎کنید که که از قبل چیزی را می‎دانید، درواقع ذهن شما باز نخواهد بود تا آن را بیاموزید، طرز تفکر شما اشتباه است. هر آنچه فردی به شما می‎گوید، ذهن شما بر اساس آنچه که فکر می‎کنید می‎دانید، مرتب‎سازی خواهد کرد. شما تنها آنچه را می‎خواهید بشنوید و یاد بگیرید، می‌شنوید و یاد می‎گیرید.

آنچه در رابطه با این اشتباه می‎توان انجام داد:

هر موقع می‎خواهید چیزی یاد بگیرید، راه‎حل خوبی است تا شما بواسطه آن تا حد امکان به این تفکر که شما می‎دانید، کمتر توجه کنید. تا می‎توانید ذهنتان را باز نگه دارید. طبق تجربه‎ای که من دارم، این عمل، انجام کارها را آسان می‌کند و مانع بی‌توجهی به کارهای مهم می‎شود.

البته، ضمیر انسان اغلب می‎خواهد دخالت کند و خودش را بواسطه مجبور کردن شما به این طرز تفکر که شما هر آنچه قصد یادگیری دارید را می‎دانید، تقویت سازد. در رابطه با اعتماد کردن به آنچه ندای درونی خودبین‎تان می‎گوید، مراقب باشید.

منبع: +

ترجمه: www.behprice.com ( شرکت هوشمند سازان ایمن پردازش)

سایر مطالب مرتبط:

درباره نویسنده :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *